- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شاد آن صبحی که جان را چاره آموزی کنی چاره او یابد که تش بیچارگی روزی کنی
2 عشق جامه میدراند عقل بخیه میزند هر دو را زهره بدرد چون تو دلدوزی کنی
3 خوش بسوزم همچو عود و نیست گردم همچو دود خوشتر از سوزش چه باشد چون تو دلسوزی کنی
4 گه لباس قهر درپوشی و راه دل زنی گه بگردانی لباس آیی قلاوزی کنی
5 خوش بچر ای گاو عنبربخش نفس مطمئن در چنین ساحل حلال است ار تو خوش پوزی کنی
6 طوطیی که طمع اسب و مرکب تازی کنی ماهیی که میل شعر و جامه توزی کنی
7 شیر مستی و شکارت آهوان شیرمست با پنیر گنده فانی کجا یوزی کنی
8 چند گویم قبله کامشب هر یکی را قبلهای است قبلهها گردد یکی گر تو شب افروزی کنی
9 گر ز لعل شمس تبریزی بیابی مایهای کمترین پایه فراز چرخ پیروزی کنی