1 دل شاد از دل زارش خبر نی تن سالم زبیمارش خبر نی
2 نه تقصیره که این رسم قدیمه که آزاد از گرفتارش خبر نی
1 مرا عشقت ز جان آذر برآره زپیکر مشت خاکستر برآره
2 نهال مهرت از دل گر ببرند هزاران شاخه دیگر برآره
1 بود درد مو و درمانم از دوست بود وصل مو و هجرانم از دوست
2 اگر قصابم از تن واکره پوست جدا هرگز نگردد جانم از دوست
1 سر کوه بلند چندان نشینم که لاله سر بر آره مو بچینم
2 الاله بیوفا بی بیوفا بی نگار بیوفا چون مو گزینم
1 چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی که یکسر مهربانی دردسر بی
2 اگر مجنون دل شوریدهای داشت دل لیلی از آن شوریده تر بی
1 اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چون است و آن چون
2 یکی را میدهی صد ناز و نعمت یکی را نان جو آلوده در خون