- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بپای دار کشد محتسب ز میکده مستم خدا کند که نگردد رهاقرا به زدستم
2 ز چشم سرخوش ساقی رهین عهد الستم که تا بحشر نبینند جز پیاله بدستم
3 برغم زاهد مسجد که زد بسنک سبویم هزار توبه ز می کردم و دوباره شکستم
4 صبا بگو بکماندار من که ساعد سیمین مدار رنجه که من صیدپای رفته بشستم
5 ز پا درازی دل طاقتم سرآمدو آخر کمند طرۀ موئی بپاش بستم و رستم
6 عنان هوش ز دستم ربود چشم تو ساقی مده پیاله بدستم که من ز پای نشستم
7 ز من بدلبر بیمهر زود سیر که گوید که تار رشته سرامد ز بس کسستی و بستم