- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هان وامگیر رخش طلب یکزمان ز تک تا بگذری ز دانش اسما تو از ملک
2 گر ترک نفس گیری و فرمان حق بری فرمانبرت شود ز سما جمله تا سمک
3 دُر گران عشق بدست آر ار کسی ورنه چه سود خرقه و دستار با حنک
4 در این مس بدن زر خالص نهاده حق آنکس شناسد آنکه کند قلب خود محک
5 دادت چهار دور چو اندر گلت سرشت یکقبضه از عناصر و نه قبضه از فلک
6 چون خاک و جان پاک قرین میشود به هم بر نه رواق گام نهد بلکه بر ترک
7 آنموزجی که هفت کست در وی اندرست خواند آنکسی که حرف خودی را نمود حک
8 کوشش نمای تا نگری از همه جهان وجه نگار باقی و باقی و ماهلک
9 در جملهٔ مراتب اعداد لایقف نبود به پیش دیدهٔ اسرار غیریک