1 هان ای نهاده تیر جفا در کمان حکم اندیشه کن ز ناوک دلدوز در کمین
2 گر تیر تو ز جوشن فولاد بگذرد پیکان آه بگذرد از کوه آهنین
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 مرا خود با تو چیزی در میان هست و گر نه روی زیبا در جهان هست
2 وجودی دارم از مهرت گدازان وجودم رفت و مهرت همچنان هست
1 پای سرو بوستانی در گل است سرو ما را پای معنی در دل است
2 هر که چشمش بر چنان روی اوفتاد طالعش میمون و فالش مقبل است
1 مجنون عشق را دگر امروز حالت است کاسلام دین لیلی و دیگر ضلالت است
2 فرهاد را از آن چه که شیرین ترش کند این را شکیب نیست گر آن را ملالت است
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به