همی بنازد ملک از ادیب الممالک فراهانی غزل 16

ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

همی بنازد ملک و هی ببالد بخت

1 همی بنازد ملک و هی ببالد بخت بزیر سایه دارای تاج و داور تخت

2 ملک مظفر دین شهریار ملک آرای که تخم داد پراکنده و جان کین پرهخت

3 هم از اتابک اعظم که دست فکرت وی بهر دقیقه گشاید هزار عقده سخت

4 مهام مملکت آراسته بزور خرد درخت دولت پیراسته به نیروی بخت

5 ز همتش تن فقراست ناتوان و دژم ز فکرتش تن جهلست بیروان و کرخت

6 هم از سفیر کبیرش که نک به قسطنطین به امر خسرو پیروزگر کشاند رخت

7 پرنس ارفع دولت که باغ دولت را رخش چو تازه گلستی قدش چو سبز درخت

8 همی بتازد در عرصه هنر یکران همی بکوبد بر تارک عدو یکلخت

9 ستیزه را ز حد مملکت ببرد پای زمانه را بتن خود سری، بدر درخت

10 همیشه باد بداندیش شاه و صدر و سفیر سیاه روی و تبه روزگار و وارون بخت

عکس نوشته
کامنت
comment