نیم داغ گلی تا هر دو رویم از اسیر شهرستانی غزل 540

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

نیم داغ گلی تا هر دو رویم یک هوا سوزد

1 نیم داغ گلی تا هر دو رویم یک هوا سوزد دلم در آتش خویی نمی سوزد که واسوزد

2 دل پر آتشم در انتظار سوختن چون شد که از مستی نداند داغ او را بر کجا سوزد

3 غمت اقبال را همسایه خود کرد و می ترسم گرفتار تو داغ از سایه بال هما سوزد

4 ز رشکم سوختی لاف محبت واگذار ای دل بده انصاف یک آتش تو را سوزد مرا سوزد

5 چه می پرسی اسیر از آفت برق نگاه او دل و جان کفر و ایمان سوخت تا دیگر که را سوزد

عکس نوشته
کامنت
comment