- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
حکیمی پسران را پند همیداد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطر است یا دزد به یکبار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد. اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده وگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است، هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند. ,
2 سخت است پس از جاه تحکم بردن خو کرده به ناز جور مردم بردن
3 وقتی افتاد فتنهای در شام هر کس از گوشهای فرا رفتند
4 روستازادگان دانشمند به وزیری پادشا رفتند
5 پسران وزیر ناقص عقل به گدایی به روستا رفتند