- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حدیث روضۀ رضوان و نار نیرانش حکایتی است ز اوضاع وصل و هجرانش
2 بریز سیل سرشکم که جان به در نبرد هزار کشتی نوح از بلای طوفانش
3 تو خضر راه شو ای عشق تا در این دم مرگ رسانی از ظلماتم به آب حیوانش
4 علاج این دل دیوانه را توانم کرد به دست افتد اگر طرّۀ پریشانش
5 دلا متاع گرانمایه ایست گوهر عمر ولی چه سود که ما میدهیم ارزانش
6 بسی نمانده که یکباره برطرف گردد سحاب چشم من از بس که ریخت بارانش