1 حدیث پادشاهان عجم را حکایت نامهٔ ضحاک و جم را
2 بخواند هوشمند نیکفرجام نشاید کرد ضایع خیره ایام
3 مگر کز خوی نیکان پند گیرند وز انجام بدان عبرت پذیرند
1 سپاس و شکر بیپایان خدا را برین نعمت که نعمت نیست ما را
2 بسا مالا که بر مردم وبالست مزید ظلم و تأکید ضلالست
1 ترحم ذلتی یا ذا المعالی و واصلنی اذا شوشت حالی
2 الا یا ناعس الطرفین سکری سل السهران عن طول اللیالی
1 چنین گفت پیری پسندیده هوش خوش آید سخنهای پیران به گوش
2 که در هند رفتم به کنجی فراز چه دیدم؟ چو یلدا سیاهی دراز
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت