- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گلزار به شهر آمد و بازار چمن شد گوش همه کس محو غزل خوانی من شد
2 تا جیب گشادم که از آن نام برآرم دیدم که صبا قاصد صد بیت حزن شد
3 هر دخل که می خواست کند دشمن حاسد آمد به زبانش ز دل و مهر دهن شد
4 از ظلمت شب مرغ خروشان نشد امشب هرچند که در بند پر و بال زدن شد
5 پر زورتر از باده تلخ است محبت عشقی که برو سال گذر کرد کهن شد
6 الفت ده هجران و وصالست صبوری مخموری من توبه ده توبه شکن شد
7 تا می شنوم حسن و وفا هر دو غریبند عاشق نشنیدم که ز غربت به وطن شد
8 تا همسفر اشک خودم کار خراب است هرجا که شدم در پی ویرانی من شد
9 هر زخم که برداشت ز ایام «نظیری » نی چاک گریبان شد و نی جیب کفن شد