ز مرغان چون سلیمان از عطار نیشابوری بلبل نامه 3

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

ز مرغان چون سلیمان قصه بشنید

1 ز مرغان چون سلیمان قصه بشنید بتندید و ببالید و بجوشید

2 یکی از خشم آتش را برافروخت گهی بر آب و آتش را فرو سوخت

3 همان دم باز را فرمود هان زود برو چون آتش و باز آی چون دود

4 به بین خود تا چه مرغ است آنکه مرغان ز دست او همی دارند افغان

5 ز دانش بهره دارد یا ندارد چو شیران زهره دارد یا ندارد

6 چرا آرد به بین نفرت ز کثرت که داد او را بگو منشور وحدت

7 نمی‌گردد دمی خالی ز غوغا نمی‌بندد کمر در خدمت ما

8 چرا از خدمت ما مستمند است وزین دوری گزیدن دردمند است

9 مگر دیوانه و مستست و بی خود که دائم غافلست از نیک و از بد

10 به تن زار و نزارش می‌نمایند به هر گلزار زارش می‌نمایند

11 ز استغناء او بسیار گفتند همه مرغان ز عشقش درشگفتند

12 چو نزدیکش رسی میکن تبسم مبادا کو بمیرد از توهم

13 مگو سختش بنه انگشت بر لب نگه می‌دارش از منقار و مخلب

عکس نوشته
کامنت
comment