- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حرص بگذار و ز آز دست بدار حرص و آزست مایهٔ تیمار
2 حرص را ز آنکه قهر خواند اله عاقل از وی بدان نساخت پناه
3 هرکه او حرص را امام کند خواب و خور جملگی حرام کند
4 نقش رنگین و هیچ جان نه درو خوان زرین و هیچ نان نه برو
5 حرص نقشیست هیچش اندر زیر نکند هیچ هیچ کس را سیر
6 هرکه را دیو حرص مهمان بُرد تو حقیقت شنو که گرسنه مرد
7 آز پر باد چون درو پیچی کدخداییست خانه پر هیچی
8 هرکه او آز را متابع گشت بگذشت از ثلاث و رابع گشت
9 به غروری ببرده خواب همه نان نداده ببرده آب همه
10 خلق ازین گردخوان دیرینه دیده سیلی و هیچ سیری نه
11 تا قیامت نخورده مهمانش یک شکم نان سیر بر خوانش
12 این دو در دوزخ از درون تو باز صورتش سوی عقل شهوت و آز
13 زین دو گر در فنا نپرهیزی در بقا از درونشان خیزی