1 چمن طراز شکوه جهان نیرنگم مسلّم است چو طاووس سکهٔ رنگم
2 ز نیستان تعلق به صد هزار گره نیی نرست که گردد حریف آهنگم
3 دل ستمزده با تنگنای جسم نساخت فشار ریخت برون آبگینه از سنگم
4 بهار دهر ندارد ز خندهٔ اوهام ذخیرهای که کند میهمانی بنگم
5 چه نغمه واکشم از دل که لعل خاموشت بریشم از رگ یاقوت بست بر سنگم
6 به یاد چشم تو عمریست میروم از خویش به میل سرمه شکستند گرد فرسنگم
7 مباد وحشت ناز تو رنگ چین ریزد به دامن تو نهفته است صورت چنگم
8 بهجز غبار ندانم چه بایدم سنجید ترازوی نفسم، باد میبرد سنگم
9 به هیچ صورتم از انفعال رستن نیست عرق سرشت تری چون طبیعت ننگم
10 چنار تا به کجا عیب مفلسی پوشد هزار دستم و بیرون آستین تنگم
11 شکسته بالم و در هیچ جا قرارم نیست به این چمن برسانید نامهٔ رنگم
12 چو سایه آینهٔ تیرهروز خود بیدل به صیقلی نرساندم مگر خورد زنگم
دیدگاهها **