- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چمن جز عشق تو کاری ندارد وگر دارد چو من باری ندارد
2 چه بیذوقست آن کش عشق نبود چه مردهست آن که او یاری ندارد
3 به غیر قوت تن قوتی ننوشد بجز دنیا سمن زاری ندارد
4 هر آنک ترک خر گوید ز مستی غم پالان و افساری ندارد
5 ز خر رست و روان شد پابرهنه به گلزاری که آن خاری ندارد
6 چه غم دارد که خر رفت و رسن برد بر او خر چو مقداری ندارد
7 مشو غره به ازرق پوش گردون که اندر زیر ایزاری ندارد
8 درافکن فتنه دیگر در این شهر که دور عشق هنجاری ندارد
9 بدران پردهها را زانک عاشق ز بیشرمی غم و عاری ندارد
10 بزن آتش در این گفت و در آن کس که در گفت تو اقراری ندارد