-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دولت ز در باز آمدی ما را پس از بیدولتی گر رخ نمودی ترک ما «بعداللتیا واللتی»
2 میزیبد او را سلطنت، زیرا که پیش درگهش هر شب خروش عاشقان باشد چو کوس نوبتی
3 از سرکشی او چون علم در جنگ با ما روز و شب ما در برش زاریکنان مانند کوس نوبتی
4 دادم به زلفش دوش دل، چشمش به ترکی گفت: هی! او را چو کردی پیشکش، ما را نیاری خدمتی؟
5 من میتوانم بوسها دزدیدن از لعلش ولی چشمش چو غوغا میکند میترسم از بیحرمتی
6 شکر به دامن میکشند از لعل او تردامنان وانگه دل بیمار من میمیرد از بیشربتی
7 ای اوحدی، چون طاقت جورش نیاوردی دگر بر یار هر جایی منه خاطر، که صاحب غیرتی
8 شهر کسانست این، دگر بر نیکوان عاشق مشو گردن به مسکینی بنه، مادام کندر غربتی