-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گردون بشیشه تهیم سنگ کین زند طالع بشمع کشته من آستین زند
2 مقبول روزگار نگشتیم و ایمنیم ما را که برنداشته چون بر زمین زند
3 چاک دلم نه بخیه مرهم کند قبول بر هر دو پشت دست چو نقش نگین زند
4 همچون حباب ذوق خموش کسی که یافت گر دم زند نخست دم واپسین زند
5 در محفلیکه تازه در آئی گرفته باش اول بباغ غنچه گره بر جبین زند
6 تا رفته ام ز بزم تو بر در نشسته ام بیتاب شوق بر در صلح اینچنین زند
7 امروز آرزوی جهان در کنار اوست خوشوقت آنکه دست بدامان زین زند
8 شاید که حال دل قدری به شود کلیم گر بار شیشه دل ما بر زمین زند