1 خوبی چنانکه از تو صبوری نمی توان هرچند آتشی ز تو دوری نمی توان
1 باز آن رخ شکفته عرقناک بهر چیست وان زلف تاب داده بپیچاک بهر چیست
2 مگذار زنده هر که نخواهی، ترا چه غم چشم سیاه و غمزه ی بیباک بهر چیست
1 در طاعت و عشرت بقرارست دل ما هر جا که رود همره یارست دل ما
2 ما آینه ی حسن تو آشفته نخواهیم برخیزد اگر زانکه غبارست دل ما
1 رسید آن شمع و از هر جانبی پروانه میجوید پریشان کرده کاکل عاشق دیوانه میجوید
2 ز بدخویی و مستی خون کند در کاسهام اکنون که پیمانبسته با میگونلبی پیمانه میجوید