نکویی گرد بادست این که از فضولی بغدادی غزل 159

فضولی بغدادی

آثار فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

نکویی گرد بادست این که بر من خاک می‌بارد

1 نکویی گرد بادست این که بر من خاک می‌بارد سرود ناله من خاک را در رقص می‌بارد

2 چه حاجت من بگویم عذر رسوایی تو رخ بنما ترا هرکس که می‌بیند مرا معذور می‌دارد

3 به آزار دل زارم مشو مایل که در شب‌ها به آه و ناله طبع نازنینت را نیازارد

4 تو آتش‌پاره من خار و خس قرب تو چون خواهم چه رنجم از رقیب گر مرا پیش تو نگذارد

5 دلم تا زنده باشد کار او این بس که هردم جان ز لب‌های تو بستاند به چشمان تو بسپارد

6 نمی‌دانم چه بختست این که دل در مزرع هستی ندارد بهره غیر از تأسف هرچه می‌کارد

7 فضولی گرد کویش می‌کند شب تا سحر افغان به امیدی که او را از سگان خویش بشمارد

عکس نوشته
کامنت
comment