ای باد صبحدم گذری کن بکوی از حسین خوارزمی غزل 45

حسین خوارزمی

آثار حسین خوارزمی

حسین خوارزمی

ای باد صبحدم گذری کن بکوی دوست

1 ای باد صبحدم گذری کن بکوی دوست وز من ببر سلام و تحیت بسوی دوست

2 رخ بر درش نهاده بگو از زبان من کاشفته گشت حال دلم همچو موی دوست

3 گر دست حادثات ز پایم در افکند باشد هنوز در سر من آرزوی دوست

4 قربان اگر کنند به تیغ جفا مرا بدکیشم ار روم ز سر جستجوی دوست

5 دشمن بگفتگوی من افتاده است و من آن نیستم که ترک کنم گفتگوی دوست

6 صد بار مردم از غم و بازم حیات داد همچون مسیح باد سحرگه ببوی دوست

7 این دولتم بس است که غایب نمیشود یکدم ز پیش دیده من نقش روی دوست

8 یارب بود که بار دگر چشم تیره ام روشن شود ز پرتو روی نکوی دوست

9 دانی که کحل چشم حسین شکسته چیست گردی که باد صبح رساند ز کوی دوست

عکس نوشته
کامنت
comment