1 نیکوتری به چشم من از دولت وز نعمت جوانی شیرین تر
2 ماهی و نور داده تو را ایزد سروی و آب داده تو را کوثر
3 پرگار حسن بر رخ تو گشته صد دایره فکنده بر آن رخ بر
4 بر مشک زده دایره را از آن افتاده نقطه ای به میان اندر
1 ز شاه بینم دل های اهل حضرت شاد هزار رحمت بر شاه و اهل حضرت باد
2 من این نشاط که دیدم ز خلق در غزنین بدید خواهم تا روز چند در بغداد
1 زهی هوا را طواف و چرخ را مساح که جسم تو ز بخارست و پرتو ز ریاح
2 اگر به صورت و ترکیب هستی از اجسام چرا به بالا تازی ز پست چون ارواح
1 دریغا جوانی و آن روزگار که از رنج پیری تن آگه نبود
2 نشاط من از عیش کمتر نشد امید من از عمر کوته نبود