ای خوشا عیشی از جلال الدین محمد مولوی غزل 2805

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

ای خوشا عیشی که باشد ای خوشا نظاره‌ای

1 ای خوشا عیشی که باشد ای خوشا نظاره‌ای چون به اصل اصل خویش آید چنین هر پاره‌ای

2 هر طرف آید به دستش بی‌صراحی باده‌ای هر طرف آید به چشمش دلبری عیاره‌ای

3 دلبری که سنگ خارا گر ز لعلش بو برد جان پذیرد سنگ خارا تا شود هشیاره‌ای

4 باده دزدید از لبان دلبر من یک صفت لاجرم در عشق آن لب جان شده میخواره‌ای

5 صبحدم بر راه دیری راهبم همراه شد دیدمش هم درد خویش و دیدمش هم کاره‌ای

6 یک صراحی پیشم آورد آن حریف نیک خو گشت جانم زان صراحی بیخودی خماره‌ای

7 در میان بیخودی تبریز شمس الدین نمود از پی بیچارگان سوی وصالش چاره‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment