- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای خوشا عیشی که باشد ای خوشا نظارهای چون به اصل اصل خویش آید چنین هر پارهای
2 هر طرف آید به دستش بیصراحی بادهای هر طرف آید به چشمش دلبری عیارهای
3 دلبری که سنگ خارا گر ز لعلش بو برد جان پذیرد سنگ خارا تا شود هشیارهای
4 باده دزدید از لبان دلبر من یک صفت لاجرم در عشق آن لب جان شده میخوارهای
5 صبحدم بر راه دیری راهبم همراه شد دیدمش هم درد خویش و دیدمش هم کارهای
6 یک صراحی پیشم آورد آن حریف نیک خو گشت جانم زان صراحی بیخودی خمارهای
7 در میان بیخودی تبریز شمس الدین نمود از پی بیچارگان سوی وصالش چارهای