خیال گلشن رویت بدل گذار نکرد از کلیم غزل 317

کلیم

کلیم

کلیم

خیال گلشن رویت بدل گذار نکرد

1 خیال گلشن رویت بدل گذار نکرد که مو بموی تنم را چو لاله زار نکرد

2 اگرچه شانه زسر تا بپای شد انگشت حساب حلقه آنزلف تابدار نکرد

3 پیاده وادی دیوانگی بسر نرساند کسیکه شور جنونش به نی سوار نکرد

4 چو کوه در ته تیغست سربلندی او کسیکه شیوه افتادگی شعار نکرد

5 زبسکه گرد کدورت نشست بر سر هم بدل جفای خدنگ زمانه کار نکرد

6 کمال اجر شهادت بآن شهید دهند که غیر شمع کسش گریه بر مزار نکرد

7 نبردم از سخن خویش بهره ای که صدف بگوش از گهر خویش گوشوار نکرد

8 کلیم باده خون سبیل یک اقلیم وفا بمستی آن چشم پرخمار نکرد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر