1 بلبل گلشن سخن «سالک » کرد از این دار چون قفس رحلت
2 از سخن نام خود بکلک زبان کرد بر صفحه جهان مثبت
3 گرچه او را نبود فرزندی معنیی چند بست ازو صورت
4 گل بیخار بود، از آن خلقی میفرستند هر دمش رحمت
5 گفت تاریخ فوت او واعظ «شده او سالک ره جنت »
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 سرکرد وصف خوبی رویت، زبان ما بگرفت خوبی تو، سخن از دهان ما
2 گر پادشاهی همه عالم بما دهند غیر از غم تو هیچ نباشد از آن ما
1 گل چو او خواهد شود، بنگر خیال خام را؟ سرو حرف قد زند پیشش، ببین اندام را
2 می کند کیفیت آن چهره، یک سر جام را پخته سازد آتش لعل تو، حرف خام را
1 دل چسان پنهان کند در سینه آه خویش را دانه چون بر خویشتن دزدد گیاه خویش را
2 بسکه شب کردم چو صیقل با قد خم اضطراب ساختم آیینه سنگ تکیه گاه خویش را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به