1 بلبل گلشن سخن «سالک » کرد از این دار چون قفس رحلت
2 از سخن نام خود بکلک زبان کرد بر صفحه جهان مثبت
3 گرچه او را نبود فرزندی معنیی چند بست ازو صورت
4 گل بیخار بود، از آن خلقی میفرستند هر دمش رحمت
5 گفت تاریخ فوت او واعظ «شده او سالک ره جنت »
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 سر بزینت کی فرود آرد تن رنجور ما؟ تن به سامان کی دهد هرگز، سر پرشور ما؟
2 برنمی خیزد ز نرمی از شکست ما صدا هست این نعمت بجای کاسه فغفور ما
1 بلا نتیجه بود، عیشهای نوشین را نسب به خنده رسد، گریه های خونین را
2 ز غفلت تو جهان گشته جای آسایش نموده خواب گران نرم سنگ بالین را
1 با عدو، بر خویش پیچیدن بود جولان ما خصم، خوش باشد اگر داری سر میدان ما
2 با وجود تندی ما در مصاف خصم، نیست بی نگاه عجز چشم جوهر پیکان ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به