1 بلبل گلشن سخن «سالک » کرد از این دار چون قفس رحلت
2 از سخن نام خود بکلک زبان کرد بر صفحه جهان مثبت
3 گرچه او را نبود فرزندی معنیی چند بست ازو صورت
4 گل بیخار بود، از آن خلقی میفرستند هر دمش رحمت
5 گفت تاریخ فوت او واعظ «شده او سالک ره جنت »
1 نیست غیر از خط بطلان دفتر ایام را میکند هر دور گردون حلقه چندین نام را
2 گشته قیل و قال دنیا جانشین حرف مرگ نشنود ز آن گوش هوشت این صلای عام را
1 به نرمی میتوان تسخیر کردن خصم سرکش را به آب آهن برون میآورد از سنگ آتش را
2 تلاش همدمی با تیرهروزان میمنت دارد که طول عمر بخشد الفت خاکستر آتش را
1 سر بزینت کی فرود آرد تن رنجور ما؟ تن به سامان کی دهد هرگز، سر پرشور ما؟
2 برنمی خیزد ز نرمی از شکست ما صدا هست این نعمت بجای کاسه فغفور ما