گوهر دل ز سخن رنگ صفا باخته از بیدل دهلوی غزل 566

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

گوهر دل ز سخن رنگ صفا باخته است

1 گوهر دل ز سخن رنگ صفا باخته است زنگ این آینه یکسر نفس ساخته است

2 مکش ای جلوه ز دل یک دونفس دامن ناز که هنوز آینه تمثال تو نشناخته است

3 حسن خوبان که کتان مه تابان تواند تا تو بی‌پرده نه‌ای پرده نینداخته است

4 جلوه‌ها مفت‌تو ای ناله چه فرصت‌طلبی‌ست که نفس هم‌نفسی آینه پرداخته است

5 از قمار من و ما هیچ نبردیم افسوس رنگ جنسی‌ست‌که نقدش همه جا باخته است

6 عجز ما آن سوی تسلیم ‌گرو می‌تازد سایه در جنگ سپر هم سپر انداخته است

7 هرزه بر خویش ننازی‌ که درین بزم چو شمع سر تسلیم همان‌گردن افراخته است

8 هر دو عالم چو نفس در جگرم سوخته‌اند شعلهٔ وادی مجنون چه‌قدر تاخته است

9 پیش از ایجاد نفس قطع هوسها کردیم صبح هستی دم تیغی به خیال آخته است

10 هیچ پرواز ز خاکستر خود بیرون نیست بیدل این هفت فلک بیضهٔ یک فاخته است

عکس نوشته
کامنت
comment