- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خدایگانا آنی که طاق ایوانت ز راه قدر و محل باستاره باشد جفت
2 نماند خصم تو را هیچ مهره در گردون که دست قهر تو آن را به نوک نیزه نسفت
3 ز حال و قصّه من بنده آگهی دانم که پیش رای تو پیداست رازهای نهفت
4 ز روزگار به روزی نشسته ام نه چنانک دگر دو شب به یکی جایگه توانم خفت
5 زمین ز خون قزل ارسلان هنوز گلست مرا ز حادثه صد گل به تازگی بشکفت
6 بدین که بر سر من رفت هر کجا باشم چه شکرها که من از روزگار خواهم گفت