1 ای سرّ خدا که ره بر اسرار توئی جز حیرت و صمت چاره در کار توئی
2 زانسوی دگر خدای گفتن بتو کفر زین سو صفتی دگر سزاوار توئی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 در کار عشق حاجت تیغ و خدنگ نیست خصمی که دل بصلح دهد جای جنگ نیست
2 طفلان بهایهوی کشندم بسوی دشت کاندر خور جنون تو در شهر سنگ نیست
1 ماند چون تنها بمیدان شاه دین غلغله افتاد بر چرخ برین
2 آمد از گردون فرود ارواح پاک بر نظاره آن جمال تابناک
1 از نقطۀ توحید کسی آگاه است کاور با حد زمیم احمد راهست
2 دو پای علی بدوش اوادنی چیست لائی که به لا اله الا الله است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به