1 خدایی که مکانش لامکان بی صفابخش جمال گلرخان بی
2 پدید آرندهٔ روز و شب و خلق که بر هر بنده او روزی رسان بی
1 خدایا واکیان شم واکیان شم بدین بیخانمانی واکیان شم
2 همه از در برانند سوته آیم ته که از در برانی واکیان شم
1 پریشان سنبلان پرتاب مکه خمارین نرگسان پرخواب مکه
2 براینی ته که دل از مابرینی برینه روزگار اشتاب مکه
1 ز عشقت آتشی در بوته دیرم در آن آتش دل و جان سوته دیرم
2 سگت ار پا نهد بر چشمم ای دوست بمژگان خاک راهش رو ته دیرم
1 چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی که یکسر مهربانی دردسر بی
2 اگر مجنون دل شوریدهای داشت دل لیلی از آن شوریده تر بی
1 اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چون است و آن چون
2 یکی را میدهی صد ناز و نعمت یکی را نان جو آلوده در خون