1 خدای عزوجل گر ببخشدم شاید سزای بندگیش چون ز من نمیآید
2 بهر چه بستم جز حق شکسته باز آمد دل مرا به جز از یاد حق نمیشاید
3 برای توشهٔ عقبی بسی نمودم سعی ز من نیامد کاری که آن بکار آید
4 ز بیم آنکه مبادا خجل شود فردا دلم بطاعتی امروز می نیاساید
5 نرفتهام بره حق چنانکه باید رفت نکرده هیچ عبادت چنانکه میباید
6 مگر بهیچ ببخشند جرم هیچان را ز هیچ هیچ نیابد ز هیچ هیچ آید
7 تمام روز درین غم بسر برم که صباح برای من شب آبستنم چه میزاید
8 دلم رمید وز من بهتری نمییابد اگر دو چار گردد بگوش باز آید
9 حدیث واعظ پر گو نه در خور فیض است بیا بخوان غزلی تا دلم بیاساید