1 خدایا داد از این دل داد از این دل نگشتم یک زمان من شاد از این دل
2 چو فردا داد خواهان داد خواهند بر آرم من دو صد فریاد از این دل
ترانه
آزاده
1 ز حال خویشتن مو بیخبر بیم ندونم در سفر یا در حضر بیم
2 فغان از دست تو ای بیمروت همین ذونم که عمری دربدر بیم
1 خرم کوه و خرم صحرا خرم دشت خرم آنانکه این آلالیان کشت
2 بسی هند و بسی شند و بسی یند همان کوه و همان صحرا همان دشت
1 بیا یک شو منور کن اطاقم مهل در محنت و درد فراقم
2 به طاق جفت ابروی تو سوگند که همجفت غمم تا از تو طاقم
1 چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی که یکسر مهربانی دردسر بی
2 اگر مجنون دل شوریدهای داشت دل لیلی از آن شوریده تر بی
1 اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چون است و آن چون
2 یکی را میدهی صد ناز و نعمت یکی را نان جو آلوده در خون
ترانه