الهی چون بدانستم که توانگری درویشی است دوست درویشم چون وعدهٔ دیدار دوست کردی غلام دیدهٔ خویشم. ,
الهی تا بتو آشنا شدم از خلق جدا شدم و در هر جهان شیدا شدم نهان بودم پیدا شدم. ,
الهی اگر این آه از ما دعوی است تو سزای آنی، اگر لاف است بجای آنی اگر صدقست وفای آنی. خدایا اگر دعوی است سُخن راست است اگر صدق است کار راست است اگر دعوی است نه بیداد است. ,
دوستی نگذشت جز دوست و دیگر همه آوار٭ ,
ذاکر و مذکور یکی، ورسم ذکر ازو یادگار. ,
1 یارب دل پاک و جان آگاهم ده آه شب و گریه سحرگاهم ده
2 در راه خود اول ز خودم بیخود کن بیخود چو شدم ز خود بخود راهم ده