- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برو ای عشق که تا شحنه خوبان شدهای توبه و توبه کنان را همه گردن زدهای
2 کی شود با تو معول که چنین صاعقهای کی کند با تو حریفی که همه عربدهای
3 نی زمین و نه فلک را قدم و طاقت توست نه در این شش جهتی پس ز کجا آمدهای
4 هشت جنت به تو عاشق تو چه زیبا رویی هفت دوزخ ز تو لرزان تو چه آتشکدهای
5 دوزخت گوید بگذر که مرا تاب تو نیست جنت جنتی و دوزخ دوزخ بدهای
6 چشم عشاق ز چشم خوش تو تردامن فتنه و رهزن هر زاهد و هر زاهدهای
7 بی تو در صومعه بودن به جز از سودا نیست ز آنک تو زندگی صومعه و معبدهای
8 دل ویران مرا داد ده ای قاضی عشق که خراج از ده ویران دلم بستدهای
9 ای دل ساده من داد ز کی میخواهی خون مباح است بر عشق اگر زین ردهای
10 داد عشاق ز اندازه جان بیرون است تو در اندیشه و در وسوسه بیهدهای
11 جز صفات ملکی نیست یقین محرم عشق تو گرفتار صفات خر و دیو و ددهای
12 بس کن و سحر مکن اول خود را برهان که اسیر هوس جادویی و شعبدهای