-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل چو بدید روی تو چون نظرش به جان بود جان ز لبت چو میکشد خیره و لب گزان بود
2 تن برود به پیش دل کاین همه را چه میکنی گوید دل که از مهی کز نظرت نهان بود
3 جز رخ دل نظر مکن جز سوی دل گذر مکن زانک به نور دل همه شعله آن جهان بود
4 شیخ شیوخ عالمست آن که تو راست نومرید آن که گرفت دست تو خاصبک زمان بود
5 دل به میان چو پیر دین حلقه تن به گرد او شاد تنی که پیر دل شسته در آن میان بود
6 راز دل تو شمس دین در تبریز بشنود دور ز گوش و جان او کز سخنت گران بود