1 بده آن مرد ترش را قدحی ای شه شیرین صدقات تو روان است به هر بیوه و مسکین
2 صدقات تو لطیف است توان خورد دو صد من که نداند لب بالا و نجنبد لب زیرین
3 هله ای باغ نگویی به چه لب باده کشیدی مگر اشکوفه بگوید پنهان با گل و نسرین
4 چه شراب است کز آن بو گلتر آهوی ناف است به زمستان نه که دیدی همه را چون سگ گرگین
5 هله تا جمع رسیدن بده آن می به کف من پس من زهره بنوشد قدح از ساعد پروین
6 وگر آن مست نهد سر که رباید ز تو ساغر مده او را تو مرا ده که منم بر در تحسین
7 چه کند باده حق را جگر باطل فانی چه شناسد مه جان را نظر و غمزه عنین
8 هنر و زر چو فزون شد خطر و خوف کنون شد ملکان را تب لرز است و حریر است نهالین
9 چو مه توبه درآمد مه توبه شکن آمد شکنش باد همیشه تو بگو نیز که آمین