عبدالقادر گیلانی

عبدالقادر گیلانی

عبدالقادر گیلانی
عبدالقادر گیلانی

داد مرا جان تو باده از عبدالقادر گیلانی غزل 41

غزل 41 ام از 74 غزلیات

داد مرا جان تو باده ای از جان خویش

1 داد مرا جان تو باده ای از جان خویش کفر مرا کرد گوهر ایمان خویش

2 حضرت او نیم شب گوید کای بوالعجب هیچ مکن آشکار ،پنهان خویش

3 گرچه تو آلوده ای ،بنده ما بوده ای بنده ندارد پناه جز در سلطان خویش

4 گر تو بگوید کسی ،کرده ای عصیان بسی رحمت بسیار من ،گوید برهان خویش

5 ور نهد دست رد، بر رخ تو نیک و بد رد نکنم من ترا، خوانم خاصّان خویش

6 درلحد تنگ تو صلح کنم جنگ تو پیش تو روشن کنم، شعله تابان خویش

7 خانه زندان گور ،پر بود از مار و مور من بنمایم در او روضه رضوان خویش

8 خانه زندان تن روی نهد سوی من بر سر کیوان زنم خیمه ایوان خویش

9 کردمت ای بوالفضول نام ظلوم و جهول تا نفروشم به کس بنده نادان خویش

10 با امانت گران ، بنده توئی ناتوان بار ترا می کشم محیی ز گیلان خویش

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر داد مرا جان تو باده ای از جان خویش

شاعر شعر داد مرا جان تو باده ای از جان خویش چه کسی است ؟

شاعر شعر داد مرا جان تو باده ای از جان خویش عبدالقادر گیلانی می باشد.

شعر داد مرا جان تو باده ای از جان خویش در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 6 سروده شده است.

قالب شعر داد مرا جان تو باده ای از جان خویش چیست ؟

قالب شعر داد مرا جان تو باده ای از جان خویش غزل است

مضمون اصلی شعر داد مرا جان تو باده ای از جان خویش چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, می‌نوشی است.
بنر