رخصت کشتنم بده نرگس کم از اسیر شهرستانی غزل 57

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

رخصت کشتنم بده نرگس کم نگاه را

1 رخصت کشتنم بده نرگس کم نگاه را یا مکن آشنای دل گرمی گاه گاه را

2 می کنم اضطراب را پیش تو پاسبان دل تا نبرد ز دیده ام چاشنی نگاه را

3 شب که خیال چشم او خواب رباید از نظر سرمه کشم ز دود دل چشم سفید ماه را

4 زهر شکایتم به دل شکر شکر می شود چون به لب آشنا کند خنده عذرخواه را

5 دشمن خویش را کسی راه به خانه چون دهد کی کنم آشنای دل طاقت عمر کاه را

6 هرکه زپاکی نفس همچو اسیر دم زند آینه اثرکند گریه صبحگاه را

عکس نوشته
کامنت
comment