بده یک جام از جلال الدین محمد مولوی غزل 336

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

بده یک جام ای پیر خرابات

1 بده یک جام ای پیر خرابات مگو فردا که فی التأخیر آفات

2 به جای باده درده خون فرعون که آمد موسی جانم به میقات

3 شراب ما ز خون خصم باشد که شیران را ز صیادیست لذات

4 چه پرخونست پوز و پنجه شیر ز خون ما گرفتست این علامات

5 نگیرم گور و نی هم خون انگور که من از نفی مستم نی ز اثبات

6 چو بازم گرد صید زنده گردم نگردم همچو زاغان گرد اموات

7 بیا ای زاغ و بازی شو به همت مصفا شو ز زاغی پیش مصفات

8 بیفشان وصف‌های باز را هم مجردتر شو اندر خویش چون ذات

9 نه خاکست این زمین طشتیست پرخون ز خون عاشقان و زخم شهمات

10 خروسا چند گویی صبح آمد نماید صبح را خود نور مشکات

عکس نوشته
کامنت
comment