1 گیتی است دهان مار و دروی این خلق گزنده اند دندان
2 ای وای بجان دردمندی کو از نمد فناست عریان
1 شد دماغ از سنبل او بسکه سودایی مرا خوشتر آید نکهت گلهای صحرائی مرا
2 بسکه از سودای زلفش میکنم دیوانگی گشته بر سر جمع داغش چون تماشائی مرا
1 غمی در دل کند ماتم سرا صحرا و گلشن را غبار دیده شام تیره سازد روز روشن را
2 ز خرج مال ای منعم، کسی نقصان نمی بیند جوی بر باد دادن، کم نسازد قدر خرمن را
1 مده بافسر شاهی کلاه ترک و فنا را بسر چو ابر بهاری شناس بال هما را
2 درست نیست دورنگی میان ظاهر و باطن بگو شکسته نویسند، توبه نامه، ما را