- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ارواح در ازل به سراپرده بقا بودند متحد همه بر ذروه علا
2 اینجان ما که هست در این خاکدان غریب آسوده بود در حرم پاک کبریا
3 آزاده بود از پس و پیش زمان و وقت فارغ ز احتجاب حضور مکان و جا
4 از تن اثر نبود در اطوار آب و گل از دل خبر نه از اثر آتش و هوا
5 بودیم غرق نور مجرد ز قید تن بودیم در حضور منزه ز اختفا
6 از باده ظهور لقای حبیب مست فارغ ز خویش و محو در اطوار کبریا
7 مدهوش حسن ساقی خمخانه الست بیهوش نشأه می بیساغر بلی
8 اول کسی که جلوه نمود از حجاب غیب بگشود بر رخش در ایجاد را خدا
9 قفل از در خزانه به نامش گشوده شد گردید جلوهگر ز سراپرده خفا
10 نور محمد و علی و اهلبیت بود در کار آفرینش از ایشان شد ابتدا