غصهٔ دل گفت خاقانی از خاقانی شروانی قطعه‌ 238

خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

غصهٔ دل گفت خاقانی که از ابناء جنس

1 غصهٔ دل گفت خاقانی که از ابناء جنس کس نماند و من به ناجنسان چنین وامانده‌ام

2 رهروان چون آفتاب آزاد و خندان رفته‌اند من چرا چون ذره سرگردان و دروا مانده‌ام

3 همرهان بر جدول دجله چو مسطر رانده‌اند من چو نقطه در خط بغداد یکتا مانده‌ام

4 دوستانم قطب و شمس و نجم و بوالبدر و شهاب رفته و من چون سها در گوشه تنها مانده‌ام

5 همرهند این پنج تن چون کاف و ها یا عین و صاد یک تنه چون قاف والقرآن من اینجا مانده‌ام

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر