-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غصهٔ دل گفت خاقانی که از ابناء جنس کس نماند و من به ناجنسان چنین واماندهام
2 رهروان چون آفتاب آزاد و خندان رفتهاند من چرا چون ذره سرگردان و دروا ماندهام
3 همرهان بر جدول دجله چو مسطر راندهاند من چو نقطه در خط بغداد یکتا ماندهام
4 دوستانم قطب و شمس و نجم و بوالبدر و شهاب رفته و من چون سها در گوشه تنها ماندهام
5 همرهند این پنج تن چون کاف و ها یا عین و صاد یک تنه چون قاف والقرآن من اینجا ماندهام