-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزد ولی مکش تو چو تیرش که از کمان بگریزد
2 چه نقشها که ببازد چه حیلهها که بسازد به نقش حاضر باشد ز راه جان بگریزد
3 بر آسمانش بجویی چو مه ز آب بتابد در آب چونک درآیی بر آسمان بگریزد
4 ز لامکانش بخوانی نشان دهد به مکانت چو در مکانش بجویی به لامکان بگریزد
5 نه پیک تیزرو اندر وجود مرغ گمانست یقین بدان که یقین وار از گمان بگریزد
6 از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی که آن نگار لطیفم از این و آن بگریزد
7 گریزپای چو بادم ز عشق گل نه گلی که ز بیم باد خزانی ز بوستان بگریزد
8 چنان گریزد نامش چو قصد گفتن بیند که گفت نیز نتانی که آن فلان بگریزد
9 چنان گریزد از تو که گر نویسی نقشش ز لوح نقش بپرد ز دل نشان بگریزد