گر ز خود و عقل خود یکدو نفس از فیض کاشانی غزل 920

فیض کاشانی

آثار فیض کاشانی

فیض کاشانی

گر ز خود و عقل خود یکدو نفس رستمی

1 گر ز خود و عقل خود یکدو نفس رستمی دست و دل و پای عشق هر دو بهم بستمی

2 رو بخدا کردمی دل بخدا دادمی رسته ز کون و مکان نیستمی هستمی

3 پی بازل بردمی آب بقا خوردمی عمر ابر بردمی دست فنا بستمی

4 با همهٔ بی همه، هم همهٔ نی همه از همه بگسستمی با همه پیوستمی

5 دل ز جهان کندمی رسته ز هر بندمی از پل دوزخ چه باد رفتمی و جستمی

6 از درکات جحیم با خبر و بی‌خبر در عرفات نعیم سر خوش بنشستمی

7 باده شراب طهور آن می غلمان و حور منزل قصر بلور امن و امان نشتمی

8 باده نوشیدمی خرقه فروشید می حله بپوشید می تاج و کمر بستمی

9 فیض ز دامانم ار دست فراداشتی نی دل او خستمی نی شده پا بستمی

عکس نوشته
کامنت
comment