1 گرتیر فلک داد کلاهی به معزی تازان کله اینجا غذی جان ملک ساخت
2 او نیز سوی تیر فلک رفت و به پاداش پیکان ملک تاج سر تیر فلک ساخت
1 انعمالله صباح ای پسرا وقت صبح آمده راح ای پسرا
2 با می و ماه و خرابات بهار خام خامست صلاح ای پسرا
1 در دل آن را که روشنایی نیست در خراباتش آشنایی نیست
2 در خرابات خود به هیچ سبیل موضع مردم مرایی نیست
1 روزی دل من مرا نشان داد وز ماه من او خبر به جان داد
2 گفتا بشنو نشان ماهی کو نامهٔ عشق در جهان داد