1 گر در عمری شبی به ما پردازد وین جان به لب رسیده را بنوازد
2 لب بر لب او نهشته ، ناگه خورشید با تیغ کشیده بر سر ما تازد
1 دستش از پرده برون آمد چون عاج سپید گفتی از میغ همی تیغ زند زهره و ماه
2 پشت دستش به مثل چون شکم قاقم نرم چون دم قاقم کرده سرانگشت سیاه
1 گل نعمتی است هدیه فرستاده از بهشت مردم کریم تر شود اندر نعیم گل
2 ای گلفروش ، گل چه فروشی برای سیم وز گل عزیزتر ، چه ستانی به سیم گل ؟
1 چرا این مردم دانا و زیرکسار و فرزانه زیانشان مور را باشد دو درشان هست یک خانه
2 اگر ابروش چین آرد ، سزد گر روی من بیند که رخسارم پر از چین است چون رخسار پهنانه