1 گر در کوهی مقیم و گر در دشتی بر خاک گذشتگان مجاور گشتی
2 بر خاک تو بگذرند نا آمدهگان چندانکه تو بر گذشتگان بگذشتی
1 هر شور وشری که در جهان است زان غمزهٔ مست دلستان است
2 گفتم لب اوست جان، خرد گفت جان چیست مگو چه جای جان است
1 دولت عاشقان هوای تو است راحت طالبان بلای تو است
2 کیمیای سعادت دو جهان گرد خاک در سرای تو است
1 اینت گم گشته دهانی که توراست وینت نابوده میانی که توراست
2 از دو چشم تو جهان پرشور است اینت شوریده جهانی که توراست
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند