- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گرد مرا تحیّر، صبح جنون سبق کرد دستی نداشت طاقت، جیبم چنین که شق کرد
2 دل تشنهٔ جنونهاست از وهم و ظن مپرسید زین دست مشق بسیار مجنون بر این ورق کرد
3 پیداست شغل زاهد، وقت دگر چه باشد سرها به یکدگرکوفت هرگهکه یاد حقکرد
4 دل با کمال تحقیق از شبههام نپرداخت آیینه ساخت امّا پرداز بینسق کرد
5 زبن باغ تا دمیدم جز خون دل نچیدم گلگون قبای نازی صبح مرا شفقکرد
6 از انفعالم آخر شستند دست قاتل خونم روان نگردید رنگ حنا عرقکرد
7 مهمان این بساطیم اما چه سود بیدل دیدار نعمتی بود آیینه در طبق کرد