- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر پای سرو و دامن یاری گرفته ای از محنت زمانه کناری گرفته ای
2 آگه نیی که در چه نفس سود عمر تست از هر نفس اگر نه عیاری گرفته ای
3 عمرت همان دم است که با یار بوده ای هیچ است اگر جزین به شماری گرفته ای
4 هشدار هان که باطن خود تیره کرده ای از هرچه بر ضمیر غباری گرفته ای
5 نخل برهنه سنگ ز مردم نمی خورد از خود بریز اگر بر و باری گرفته ای
6 گردون کشیده رخت تو را چون مسیح اگر وقتی رکاب شیر سواری گرفته ای
7 هر سو فقیر فاتحه در کار می کند یک بار از دم که نثاری گرفته ای
8 نازان به حسن خویشتنی هیچ از امتحان آیینه ای ز آینه داری گرفته ای؟
9 بازی ز کعبتین فلک خورده ای مدام نقش حریف کی به قماری گرفته ای
10 چندین فرامشی ز حبیب و دیار چیست آخر اجازت از پی کاری گرفته ای
11 اینجا صداع را سر مخمور می خرد تو سر ز درد نیم خماری گرفته ای
12 بوی از شمیم زلف «نظیری » نبرده ای گر بر فراش عیش قراری گرفته ای