گر یار در دل است عبث آرزو از اسیر شهرستانی غزل 17

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

گر یار در دل است عبث آرزو چرا

1 گر یار در دل است عبث آرزو چرا گر دیده محو اوست دگر جستجو چرا

2 ساقی پراست میکده دل ز بحرها الفت شکار شیشه و جام و سبو چرا

3 ما را گداخت عمری و کس را خبر نکرد گر ریختیم خون مروت مگو چرا

4 خالق وکیل ماست خلایق همین بس است! گفتیم حرف خویش دگر گفتگو چرا

5 دانش نکرد نوبر حرفی دلم گداخت دیوانه می شوم که نگویی نگو چرا

6 در دوستی شکستن دل زینت دل است بی درد زخم خنده گل را رفو چرا

7 جان اسیر بنده بیگانه طرز تو بیهوده سرگران شدن ای تندخو چرا

عکس نوشته
کامنت
comment