1 «گر تاج » بود عزم و یا هست «پچیو» «ور سنگ » بود عجب و وقار است «رزیو»
2 «سیفود» تواضع و شهامت «سیفور» «برکان » جهل است و کودنی هست «غلیو»
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 همتی ای ناخدا کرم کن و دریاب کشتی ما را که اوفتاده به گرداب
2 نه خبر از ساحل و نه راه به مقصد نه اثر از نور آفتاب وز مهتاب
1 دوش خواندم در کتابی کز در اندرز و پند گفت با منصور عباسی حکیمی ارجمند
2 ای که خوانی خویش را قائم مقام مصطفی گر خلیفه احمدی از کار احمد گیر پند
1 دانا کبود بنزد مردم هشیار آنکه به بیهوده هیچ می نکند کار
2 دانا آن شد که پخته سازد و نیکو خامی گفتار خویش و زشتی کردار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **