1 گر سلیمان بگذارد به سرم افسر خویش کو دماغی که برآرم ز گریبان سر خویش
1 به صد بلا ز غمت گرچه مبتلا شدهام هزار شکر که با درد آشنا شدهام
2 ز خار ما همه گل میدمد به دامن دشت به جستجوی تو تا من برهنهپا شدهام
1 آن صبح امیدی که بدوران تو یابند صبحیست که از چاک گریبان تو یابند
2 هجران تو بی مصلحتی نیست که عشاق قدر شب وصل از شب هجران تو یابند
1 ز پا فتادم و رویم بمنزلست هنوز شکست کشتی و چشمم بساحلست هنوز
2 چه حالتست ندانم که بارها از دل شدم خراب و مرا کار با دلست هنوز